آیا میخواهید رهبر شوید؟
آیا میخواهید رهبر شوید؟ نِرو (Nero) در شانزدهسالگی، امپراتورِ قدرتمندترین تمدن دنیا شد. فقط چند سالش بود که سرزمینهای جدید روم را تصاحب و شورشیان را از کاخهای باشکوهشان بیرون کرد؛ ولی بهرغم جایگاهش، به خاطر بیرحمی زیاد در تاریخ نکوهش شده است. او مخالفانش از جمله برادر ناتنی و حتی مادرش را اعدام کرد.
در این مقالهمیخوانید که تاریخدانان بر این باورند که نرو برای ساخت کاخ جدید، آتشسوزی بزرگ روم را راه انداخت و سپس مسیحیان را مقصر دانست.
احتمالاً شما هم رییسی داشتهاید که سادیسم و عدم صلاحیتش در حد نرو نبوده، ولی باعث شده از خودتان بپرسید: «چه کسی این دیوانه را مسئول اینجا کرده است؟!»
سلطنت نرو را با جانشیناش مارکوس اورلیوس مقایسه کنید. از پنج امپراتور خوبی که میشناسیم، او رهبری متعادل و عادل بود که عمل میکرد، دنبال قدرت نبود و همواره میکوشید بهعنوان یک انسان رشد کند.
رهبری خود ؛ یک طرز فکر دارید نه یک نقش
اگر به آن اندازه ی خوششانس بودهاید که مدیری مانندي اورلیوس داشته باشید، میدانید که رهبری عالی میتواند نتایج معجزهآسایی داشته باشد. رهبر درست مشتریان شرکت را سه برابر میکند، برای مشکلات جهانی راهحل دارد و حتی فراتر از سطح خود، اعضای تیمش را پرورش میدهد.
این امر نه به دلیل عنوان کاری، بلکه به خاطر ذهنیت رهبری کارآمد است. رهبری نگرشی است که میتوانیم از آن در هر موقعیتی استفاده کنیم. وقتی هر لحظه را شبیه دعوتی برای رهبرشدن و رهبری خود ببینید، به سمت بالاترین پتانسیل خودتان جهش میکنید. چه سرایدار باشید، چه پدر یا رییسجمهور، این امر حقیقت دارد.
ممکن است بگویید «کارِ من نیست. رییسم به من اختیار نمیدهد که رهبری خود باشم؛ کارم بیمعناست؛ سهامداران هرگز این کار را نمیکنند». زیبایی رهبری به موقعیتهای بیرونی بستگی ندارد.
نلسون ماندلا، ۲۷ سال هر روز در زندان رهبری میکرد، با اینکه تنها داراییاش تنها سطلی برای توالت بود. برای یک رهبر واقعی، مانع تنها فرصتی هیجانانگیز برای یافتن راهی جدید رو به جلو است؛ یعنی رهبری استراتژی
اقدامات کوچک و حیاتبخش در رهبری خود
در هجدهم نوامبر ۱۹۸۷، مسافران ایستگاه متروی کینگز کراس در مرکز لندن، به بلیتجمعکنها خبر دادند که کاغذها دارند میسوزند. کارکنان مجاز به ترک محل نبودند. برای همین یک نفر به مافوقش گفت و او هم به مافوق خودش خبر داد.
میدانیم که سلسلهمراتب چگونه است. در عرض چند دقیقه، آتش شعلهور شد و با آتشگرفتن لایههای رنگ در یک تونل، حدود ۳۱ نفر کشته و ۱۰۰ نفر زخمی شدند.
هرچند جراحتهای آنان علل بسیاری داشت ولی در واقع از شکست در رهبری برمیخاست. بلیتجمعکنها نتوانستند بروند نگاه کنند؛ نقاشهای دیواری سالها نتوانستند رنگ قدیمی را که میدانستند قابل اشتعال است، پاک کنند.
مدیریت هم از سیاستهایی حمایت میکرد که ابتکار و قدرت انجام عمل را رد میکرد. اگر کسی در مقام رهبری خود عمل میکرد، شاید زندگی آن افراد نجات مییافت.
در دنیایی که با فاجعۀ آبوهوایی و ناسازگاری روبهروست، تنها امید ما این است که افراد بیشتری خود را رهبر ببینند. بله منظورم شماست!
آیا میخواهید رهبر شوید | ۶ اصلِ رهبری خود
پیش از هر کاری باید نشان دهید که میتوانید رهبری خود را عملی کنید. در اینجا شش اصل رهبری خود گفته شده است که پیش از رهبری دیگران، باید در زندگی خودتان به کار ببرید:
۱. در رهبری خود کنترل افکارتان را به دست بگیرید
رمانی که میخوانید، صبحانهای که میخورید، دموکراسی، حال عمومی شما، نخستین ایدههای شما هستند. رهبران برتر میدانند به هرچه فکر کنید، به آن تبدیل میشوید. اجازه ندهید افکار منفی وارد ذهنتان شود چون بیشتر میشوند و در رفتار و سخنانتان بروز مییابند.
رهبر کارآمدی را میشناسید که شکایت کند، مسخره کند یا شایعه بسازد؟
البته که نه! پس چرا شما باید این کار را کنید؟ اگر میخواهید رهبری کنید، همواره افکارتان را وارسی و افکار مثبت را انتخاب کنید. با گذشت زمان این کار به عادت تبدیل میشود.
۲. در هر شرایطی ابتکار عمل را به دست بگیرید
شاید کسی را بشناسید که همیشه منتظر باشد کاری را به او بگویند تا انجام دهد، مثلِ همکار، عضو خانواده یا غریبهای که چند متر با شما فاصله دارد و وقتی دارید با دست پُر از خرید، درِ آپارتمان را بهسختی باز میکنید، همینطور نگاهتان میکند.
ابتکار عمل در کار، به پیشرفت میانجامد. برایان تریسی میگوید زمانی در یک آخر هفته، پروژۀ تازهای را آغاز کرده و باعث کشف یک کلاهبرداری میلیون دلاری شده است. رؤسایش همه شوکه شده بودند!
ابتکار عمل در کسبوکار شما حتی مهمتر است. ری کروک در پارکینگ مغازههای مکدونالد راه میرفت و از روی زمین آشغال برمیداشت و این پیام را به کارمندانش میداد که جزئیات اهمیت دارند. این توجه به جزئیات، به موفقیت مکدونالد کمک کرد.
۳. کار اصلی رهبری خود را در اولویت قرار دهید
به دوستی برمیخوریم که مدتی است او را ندیدهام و میپرسیم: «اوضاع چطوره؟» معمولاً طرفمان پاسخ میدهد: «خوبه. خیلی سرم شلوغه!». تقویم همه مثل تپهای از آجرهای ریز است که حتی نوری از آن رد نمیشود؛ ولی چند درصد از مردم واقعاً شما را کارآمد میدانند؟
افراد کار میکنند ولی همیشه روی آنچه مهم است کار نمیکنند.
رهبر، کارآمدانه زندگیاش را اولویتبندی میکند و خوب را به خاطر چیز عالی کنار میگذارد. دوست دارم خیلی خوب گلف بازی کنم، خودم نان بپزم و یاد بگیرم لبخوانی کنم، ولی مجبور شدم اینها را بعدها دنبال کنم؛ هر چیزی هزینه ـ فرصت دارد.
رهبران در جریان رهبری خود اول برای فکرکردن دربارۀ زندگیشان وقت و فضا اختصاص میدهند و بعد اولویتبندی میکنند.
۴. در مسیر رهبری خود کسب اعتبار را رها کنید
وقتی بچههای ما اتاق خودشان را تمیز میکنند تا پول توجیبی بگیرند؛ وقتی شرکت تنباکو ده میلیون دلار خرج ویدیو تبلیغاتی میکند تا پنجاه هزار دلاری را که صرف تحقیقات دربارۀ سرطان کردهاند، منتشر و اعلام کند؛
وقتی سیاستمداری روزنهای مییابد تا از پول مردم استفاده کند تا بگوید چقدر از نظر مالی مسئول است، آیا این موجب دریافتِ همدردی میشود؟ خیر. ما از افتخارطلبانِ بیشرم پیروی نمیکنیم.
تمرکز روی رهبری خود و آنچه میتوانید به دست آورید، نشان میدهد شما برای خودتان ارزش قائلید. بهعلاوه، وقتی چشمتان روی جایزه و پاداش باشد، زمان و انرژی کمتری برای خوب کارکردن دارید. رهبران بدون نیاز به تحسین و پاداش، وظیفهشان را انجام میدهند.
۵. فنجانتان را خالی نگه دارید تا به رهبری خود برسید
استاد فلسفه شرقی به صومعهای در تبت میرود تا با یک گورو ملاقات کند. آنها مینشینند و مهمان هرچه دربارۀ روشنفکری میداند بازگو میکند.
گورو میپرسد: چای میل داری؟
وقتی چای میریزد، استاد به حرفزدن ادامه میدهد. فنجان سرریز میشود.
مرد میپرسد: چه کار میکنی؟
گورو جواب میدهد: مثل فنجان تو هم پر از ایدهای. تا وقتی فنجان را خالی نکنی چطور میتوانی جلوتر بروی؟
یک رهبر همۀ جوابها را ندارد. او کسی است که همیشه دنبال ایدههای بهتر است و همیشه از این نگرش استفاده میکند.
۶. در رهبری خود رشد شخصی را در اولویت قرار دهید
وقتی ۲۴ سالم بود و میخواستم حلقۀ ازدواج بخرم، نمیتوانستم بفهمم چرا دوستانم در روابطشان مشکل دارند. با خودم فکر میکردم عشق خیلی آسان است. پس از آن پانزده بار با شکست مواجه شدم و فهمیدم هرچه بیشتر فکر میکنی که فهمیدهای، سختتر شکست میخوری.
روانشناسان دریافتهاند بُرد و باخت تأثیر جالب و یکسانی دارند. کسانی که در چالشی پیروز میشوند، عادتهای خود را تثبیت میکردهاند، درحالیکه بازندهها با گذشت زمان عملکرد بهتری نشان میدادند.
ما در زندگی از موفقیت لذت میبریم ولی فراموش میکنیم موقعیتها تغییر میکنند و شانس در آن موفقیت نقش دارد. بهترین پادزهرِ گرفتارشدن و یکجاماندن این است که با خودتان مثل یک همکارِ مرد یا زن رفتار کنید. رهبران اهداف را تعیین میکنند، برای پیشرفت اولویتبندی میکنند و منعطف باقی میمانند.
۵ مکانی که باید رهبری خود را اعمال کنید
وقتی فهرستی از اصول مهم را میخوانید، خیلی راحت است که سر تکان داده و تأیید کنید. ما در درون خود میدانیم که باید برای انجام پروژهها داوطلب شویم و کارهای مهم را اولویتبندی کنیم.
ولی چطور این رهبری نظری را در زندگی به کار ببندیم؟ در اینجا پنج روشی بیان شده است که رهبری را در حوزۀ خودتان نشان میدهد و کمک میکند در این موضوع مسلط شوید تا به شهرت برسید.
۱. رهبری خود در خانه
زبالهای را که باد در حیاط خانهتان انداخته است، بردارید؛ حتی اگر مستأجرید. دری را که جیرجیر میکند، روغنکاری کنید. کاری نکنید همسرتان به شما یادآوری کند چیزی را تعمیر یا درست کنید یا بخرید. فقط برای بچههایتان دربارۀ اهمیت کتاب سخنرانی نکنید؛ کتاب بخوانید. فقط دربارۀ سلامت حرف نزنید؛ بروکلی بخورید و صبحها بدویید.
وقتی در خانه رهبری کنید، برای رهبری در محل کارتان تمرین میکنید، هرچند اینکه در رأس باشید و زندگی زیبا یا حتی سادهای داشته باشید، حس خوبی دارد. تغییرات را در خانهتان ایجاد کنید تا مزیتهای آن را در دیگر حوزههای زندگی ببینید.
۲. در محل کار
حتی اگر در محل کار نقش رهبری رسمی ندارید، فراتر از محدودۀ کارتان بروید؛ نتایج معجزهآسا خواهد بود. کار اضافهای که میخواهید انجام دهید، زیاد سخت نیست. به علاوه تنها یک مایل است نه هزار مایل.
نیازی نیست ده برابرِ همکارانتان کار کنید تا برجسته شوید. کار برجسته گاهی تنها یک تماس بیشتر با مشتری یا کمککردن به همکارتان در پروژهای است که از لحاظ فنی مشکل شما به شمار نمیرود.
وقتی کسی باشید که رهبری را در نقش فروتنانۀ خود نشان میدهد، افراد متوجه میشوند و در نهایت به شما مسئولیت بیشتری میدهند و این مزایایی خواهد داشت.
۳. در روابط
رهبری عالی، جایی برای دادن است نه گرفتن. در کشورهای توسعهیافته، شانس اینکه یک زوج طلاق بگیرند، زیر ۵۰ درصد است. زوجین بنا به دلایل گوناگونی جدا میشوند، ولی اغلب ریشۀ آن، نگرش یک یا هر دو نفر است که میپرسند: «تازگیها برای من چی کار کردی؟»
در تمام روابط جدید، در روابط عاشقانۀ پرشور، برای طرف مقابل هدیه میخرید، شام را بیرون صرف میکنید، سفر میروید، ساعتها صرف میکنید تا راههایی برای غافلگیرکردنش پیدا کنید و ثابتقدم هستید؛
ولی با گذشت زمان تازگیِ رابطه از بین میرود و فراموش میکنیم تنها زمانی رابطه بهتر میشود که به آن برسیم. وقتی شریکمان را به خاطر مشکلات رابطه سرزنش میکنیم، رابطه محکوم به فناست، ولی وقتی صد درصدِ مسئولیت را میپذیریم، بهبود مییابد.
۴. در بدنتان
بدن ما مانند وسیله و ابزار زندگی ماست. اگر سالم باشد از زندگی لذت میبریم، اگر نباشد، تمام پولهای دنیا به درد نمیخورد. تناسب اندام دارایی است که نمیتوان خرید یا به ارث برد. تنها وقتی میتوانید به آن برسید که ورزش کنید.
پیش از اینکه تناسب اندام اولویت من باشد، ورزش را بیهوده میدانستم. ولی بدن سالم، اراده، پشتکار، تمرکز ذهنی و عزت نفس را به همراه میآورد. ترجیح میدهید برای کسی کار کنید که این ویژگیها را دارد یا کسی که اجازه میدهد بدنش نابود شود؟ از این دارایی ارزشمند محافظت کنید تا رهبر باورپذیرتری باشید.
۵. در امور مالیتان
حتماً دربارۀ میلیونری شنیدهاید که نمیتواند قسط وامش را بدهد. چطور ممکن است ورزشکاری که بیست میلیون دلار در سال درآمد دارد، اعلام ورشکستگی کند؟ یا مشاور مالی شرکتی حتی یک دلار هم سرمایهگذاری نکرده باشد؟
اینکه پول زیادی داشته باشید موجب ثروتمندی نمیشود. میتوانید با یک حقوق معمولی ثروتمند باشید. ویلیام مک اسکیل استاد دانشگاه آکسفورد، هر دلاری را که بالای سی هزار دلار درمیآورد، به خیریه کمک میکرد.
نمیگویم شما هم همین کار را کنید، فقط زمان بگذارید و کنترل حوزهای را به دست بگیرید که بیشتر مردم نادیده میگیرند.
۴ نشانۀ نداشتن ابتکار عمل
آیا شما آدم درستی هستید؟ یعنی رفتارتان مطابق ارزشهایتان است؟ احتمالاً میگویید گاهی یا بیشتر مواقع. بههرحال خوشحال باشید که فوقالعادهاید؛ ولی اگر مقالههای موفقیت میخوانید، حدس میزنم نمیخوانید که دلداریتان بدهیم، بلکه میخواهید رهبر کارآمدتری باشید.
حال که مقاله را میخوانید روراست باشید که این چهار مورد شما را یاد خودتان میاندازد یا خیر. اگر اینطور است، لیست را به خاطر بسپارید و بکوشید تا رشد کنید.
۱. منتظر میمانید تا دیگران بگویند چه کنید
اگر حقوق میگیرید، یک نفر پولش را در ازای نتیجهای که تحویل میدهید، به شما میدهد. اگر کنار میزی نشستهاید و کاری نمیکنید، پس تصمیم گرفتهاید این توافقنامه را نقض کنید. هیچکس بابت عنوان و مقامش پول نمیگیرد.
تلاش برای زندگی ارزشمند است. بهعلاوه زمانی که کنار میز بیکار نشستهاید میگذرد. آیا آخر زندگیتان به این افتخار خواهید کرد که هر ساعت از کارتان را صرف اینستاگرام کردهاید یا ترجیح میدهید بگویید از خود مایه گذاشتهاید و روی دنیا اثرگذار بودهاید؟
اگر روند کارتان کُند است، به رییستان بگویید: مسئولیت بیشتری میخواهم! این عبارت کلیدی زندگیتان را تغییر میدهد. این توصیه به کارِ صاحبان کسبوکار هم میآید. منتظر مشتری نباشید تا سفارش دهید.
آنها را با ایدههای هوشمندانه و رهبری خود غافلگیر کنید. منتظر نباشید تلفنتان زنگ بخورد یا یک نفر به مغازهتان بیاید. ارزش ایجاد کنید و بعد آن را بفروشید.
۲. از مشکلات شکایت میکنید
هر روز شکایتها و گلههای زیادی دربارۀ اقتصاد، دولت، ترافیک و قیمت سهام میشنویم. فردی با ذهنیت رهبر، انتظار مشکلات را دارد و حتی در آن شرایط هم پیشرفت میکند. چه چیزی مانع برنامهریزیتان شده است؟ هر بار که کسبوکاری را شروع میکنم، به این فکر میکنم که رسیدن به سودآوری چقدر زمانبر و چه اندازه سخت است و هر بار هم ده برابر تلاش نیاز دارد.
مشکلات در زندگی و کسبوکار همیشگی هستند ولی نیازی نیست بهانهها و توجیحها همیشگی باشند. رهبران با رهبری خود به جای شکایتکردن، بیشتر انرژی ما را به سمت امتحانکردن رویکرد تازهای برای موفقیت هدایت میکنند.
۳. دلایلی برای ناتوانی در انجام امور پیدا میکنید
زمانی که از چیزی شکایت میکنید، حواستان باشد در مقایسه با دلیلتراشی آسانتر است. خیلی از افراد حتی از واقعیتهای نادرستی که به خودشان میگویند هم آگاه نیستند: «نمیتوانم کارمند دیگری استخدام کنم»؛ یا «وقت برای تعطیلات ندارم».
هنری فورد گفته: «چه فکر کنید که میتوانید و چه فکر کنید که نمیتوانید، حق با شماست». زبان شما باورهایتان را میسازد و باورها رفتار و عملتان را، و رفتار و عمل نیز زندگیتان را شکل میدهد.
وقتی جای نمیتوانم را با چطور میتوانم یا میتوانم، جایگزین کنید و رهبری خود را اعمال کنید، چیزی که به نظر غیرممکن میرسید مثل جادو محقق میشود.
۴. به جای کنش، واکنش نشان میدهید
رهبران با رهبری خود بیشتر از یک دقیقه زمان را صرف دفاعکردن نمیکنند. ممکن است گاهی در دفتر مدیریت از آنها شکایت شود. همیشه رخدادهای پیشبینینشدهای اتفاق میافتد.
سخن آخر
میگویید اگر بیشتر زمانتان را صرف واکنش به موقعیتها کنید، چطور میخواهید تیم، کسبوکار یا خودتان را به سوی اهداف رهبری کنید؟ از خودتان صادقانه بپرسید: «آیا این بهترین شکل استفاده از وقتم است؟ اگر نیست، میتوانید آن را حذف کنید؟ میتوانید نادیدهاش بگیرید؟ خیلی از موقعیتهای بحرانی با نادیدهگرفتن حل میشوند.
بهتر نیست در حرفه، روابط یا شرکتتان هدفمند عمل کنید به جای آنکه فقط واکنش نشان دهید؟ اول خودتان را رهبری کنید؛ دیگران تا آخر دنیا دنبالتان خواهند آمد.
شما میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر در حوزه توسعه فردی به دیگر مقالات ما در سلام کسب و کار رجوع کنید.