تیپ های شخصیتی و شناخت جنبههای شخصیتی ما، دربرگیرنده و وابسته به مکانها و موقعیتهای مختلفی است که در آنها حضور داریم؛ مثل خانه، محل کار و بازی و… . این شناخت یک مسئله است و درک نحوه استفاده از آن، چیز دیگری است و بسیار هم مهم است. در این مقاله به شما خواهد گفت که داشتن توانایی برای شناخت تیپهای شخصیتی میتواند به ما کمک کند تا بتوانیم نفوذ و توسعه فردی خود را نشان دهیم، روابطمان را بهبود ببخشیم، بهطور کارآمدتر با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم و در هر کاری که انجام میدهیم به موفقیت برسیم؛ خواه مجبورکردن بچهها برای انتخاب اسباببازیهای خود باشد، خواه تشویقکردن تیم فروش برای رسیدن به هدفی والا. همراه ما باشید.
چرا شناخت تیپ های شخصیتی مهم است؟
داریو ناردی، دکتر، نویسنده و محقق مستقر در لسآنجلس، راههایی را برای توضیح آنچه باعث میشود اوضاع برای ما سخت به نظر برسد، ترسیم میکند. وی زمانی به این درک رسید که تحقیقات و آموزش علوم عصبی، دچار تحول شد.
ناردی میگوید: «من کسی نیستم که از پس کارهای مدیریتی بربیایم. من درونگرا هستم و بیشتر کارهایم را خودم انجام میدهم. همین که بدانم تیپهای شخصیتی مختلفی وجود دارد و کسی را وادار نکنم که مانند من فکر کند، قدم بزرگی است. با گوشدادن به آنها و درسگرفتن از سخنان آنها میتوانم بهطور مؤثر با آنها ارتباط برقرار کنم. این طبیعی است که فکر کنم افراد زیادی در این راه هستند که به یادگیری تیپ های شخصیتی نیاز دارند.»
یکی دیگر از کارشناسان رشته تیپ های شخصیتی ، جان دی مایر، دکتر، نویسنده و استاد روانشناسی دانشگاه نیوهمشایر است که مبدع تحقیق هوشمند و روانشناسی شخصیتی است.
وی میپرسد: «آیا مهم است که ما شخصیتهای افراد دیگر را بشناسیم؟ من فکر میکنم که اهمیت دارد؛ زیرا هریک از ما دارای حوزه امن و توانمندی خود هستیم که میتوانیم خود را مشغول آن کنیم. با شناختن حوزههای امن و چالشی خود متوجه میشویم که قادر به انجام چه کارهایی هستیم و در انجام چه کارهایی ناتوان هستیم و بعد اگر افراد اطراف خود را بشناسیم، میتوانیم با نگاه به آنها به خود کمک کنیم.»
ناردی که از سال ۲۰۰۶ تحقیقات علوم اعصاب را انجام داده است، توضیح میدهد: «روان شخص، همکاری مغز و ذهن اوست و مجموعهای از نیروهایی است که یکدیگر را شکل میدهند و در یک قطبنما با هم تکامل مییابند تا جهت را به ما نشان دهند.»
او میگوید: «افراد با تیپ های شخصیتی مختلف فقط به بخشهای مختلف مغز خود متکی نیستند. آنها از مغز خود به روشهای مختلف استفاده میکنند. مغز، مفهوم ذهنی و فرهنگ، همه به یکدیگر شکل میدهند و تکامل مییابند. اسب انتخابهای سوارکار را شکل میدهد، درحالیکه سوارکار انتخابهای اسب را شکل میدهد.»
برای مثال، ناردی بیان میکند که چگونه مغز افرادش هنگام انجام یک سری کارها باز میشود. هنگامی که الکترو آنسفالوگرام یا EEG او در مانیتور، رنگ آبی روشن را نشان میدهد، ناردی توضیح میدهد که چگونه میتوانیم این لحظات اوج را فعال کنیم و از آنها استفاده کنیم.
او مینویسد: «ما با یکی از این دو روش به حوزه خود وارد میشویم. غالباً تخصص از طریق آموزش حاصل میشود. یک نوازنده حرفهای هنگام پخش آهنگهای خود وارد حوزه خود میشود. وقتی واقعاً ماهر باشیم، چشمان خود را میبندیم و فعالیتی را تصور میکنیم که برای سوقدادن ما به سمت حوزه خود کافی است. در سایر موارد، لحظات اوج مربوط به تیپ شخصیتی یک فرد است، از بررسی گذشته گرفته تا گوشدادن فعال، مدیریت بحرانها یا تصور آینده. در هر صورت، بودن در حوزه خود، غالباً برای ما حجم گستردهای از نتایج خلاقانه را به ارمغان میآورد.»
فرایندهای بررسی
روانشناسان، تئوری تیپ های شخصیتی را بررسی کردهاند؛ زیرا کارل جی جانگ، روانپزشک و روانکاو سوئیسی، این مفهوم را در دهه ۱۹۱۰ معرفی کرد. جانگ چهار عملکرد اساسی را شناسایی کرد: حسی، شمی، فکری و عملکردی، در هر دو دنیای بیرونی (برونگرایی) یا درونی (درونگرایی).
وی از کل این هشت فرایند شناختی استفاده کرد و آن را با حرف بزرگ برای هر فرایند (حسی، شمی، فکری و عملکردی) نشان داد. برای برونگرایی یا درونگرایی هم حرف کوچک در نظر گرفت تا جهتگیری را نشان دهد. بنابراین «Se» نشانگر حسی برونگرایی است، جایی که حسی مربوط به تعامل در دنیای خارجی است.
در دهه ۱۹۴۰، نویسنده آمریکایی، ایزابل بریگز مایرز و مادرش، كاترین کوك بریگز، «شاخص تیپ مایرز بریگز» را ایجاد كردند؛ آزمایشی با هدف ساخت تئوریهای جانگ که در زندگی مردم «قابل فهم و مفید» بود. این تحقیق بهطور مداوم در حال تحول است و اطلاعات جدید و بهروزی درباره تیپ های شخصیتی روانشناختی و کاربردهای آن در اختیار کاربران قرار میدهد.
براساس گفته مؤسسه مایرز بریگز: «اگر مردم مرتباً در آنچه درک و نتیجهگیری میکنند متفاوت باشند، پس منطقی است که متناسب با علایق، واکنشها، ارزشها، انگیزهها و مهارتهای خود هم متفاوت باشند.»
ناردی متذکر میشود که آموزش و سطح مهارت، مستلزم ارزیابی مؤثر و عمل براساس تست شخصیت است. او مربیان شرکتی را که به دنبال گواهینامه ارزیابی MBTI هستند، آموزش میدهد. وی میگوید: «گواهینامه بهروشنی اولین قدم در جهت شناخت است؛ اما اگر کسی با آنها خیلی آشنا نباشد، حتی خواندن درمورد تیپ های شخصیتی مختلف هم میتواند برخی از توجهات را برانگیزد.»
ناردی میگوید: «افراد ممکن است برای دریافت اطلاعات لازم به اینترنت مراجعه کنند و این یک کمک واقعی برای آنهاست، خواه در محل کار باشند، خواه در حال سروکلهزدن با یک کودک سرسخت. این به آنها لنز اضافی میدهد تا به نوعی درک کنند، به آن شخص چه میگذرد و زبانی که برای ابراز آن استفاده میکنند چیست و معمولاً پس از آن به آنها ایدهای میدهد که بتوانند بهطور متفاوتی به همهچیز نزدیک شوند. ایده این است که فقط یک ابزار در جعبه ابزار ما وجود دارد تا به ما کمک کند با افراد دیگر مقابله کنیم.»
جزئیات این رویکرد
رویکرد مایرز بریگز را میتوان با مراحل زیر بهسادگی توضیح داد:
• آیا ترجیح میدهید روی دنیای بیرونی تمرکز کنید (که به آن برونگرایی گفته میشود) یا به دنیای درونی خود (درونگرایی) توجه میکنید؟
• آیا ترجیح میدهید روی اطلاعات اصلی مورد نظر خود (حسی) تمرکز کنید، یا ترجیح میدهید معنای آن را تفسیر و چیزی به آن اضافه کنید (شمی)؟
• آیا ترجیح میدهید ابتدا به منطق و استدلال (تفکر) توجه کنید، یا ابتدا به افراد و شرایط ویژه در تصمیمگیری (احساس) خود توجه میکنید؟
• در برخورد با دنیای خارج، آیا ترجیح میدهید که امور تصمیمگیری شود (قضاوت شود)، یا ترجیح میدهید در برابر اطلاعات و انتخابهای جدید (درک) پذیرا باشید؟
شانزده تیپ شخصیتی «MBT» مبتنی بر ترکیبی از ترجیحاتی است که در هر گروه وجود دارد و بهصورت کد چهارحرفی بیان شده است. روانشناسان سریعاً متذکر میشوند که هیچ نوع بهینهای وجود ندارد و هدف از شناخت تیپ های شخصیتی ، درک و قدردانی از تفاوتها در بین افراد است. «MBTI» صفت، توانایی و شخصیت را نمیسنجد.
مفهوم پنج بزرگ در تیپ های شخصیتی
روانشناسان کوشش میکنند تحلیل تیپ های شخصیتی را قابل درکتر جلوه دهند. یکی از روشهای رایج برای سنجش ویژگیهای شخصیتی بهعنوان مفهوم «پنج بزرگ» شناخته شده است: پذیرش تجربه، وجدانیبودن، برونگرایی، سازگاری و روانرنجوری.
برایان لیتل، دکتر و عضو پژوهشکده بهزیستی و مدیر گروه تحقیقاتی بومشناسی اجتماعی در گروه روانشناسی دانشگاه کمبریج است. او تحقیقاتی پیشرو درمورد چگونگی تأثیرگذاری پروژههای شخصی روزمره و «صفات مستقل» بر روند زندگی ما بهعنوان روشی مهم برای تبیین و تقویت شکوفایی انسان انجام داده است.
طی سخنرانی اخیر دانشگاه وان دی در دالاس، لیتل از حکایات طنزآمیزی برای توضیح ویژگیهای شخصیتی مفهوم پنج بزرگ استفاده کرد. وی از مخاطبان پرسید: «آیا میدانید برای بزرگسالان تقریباً غیرممکن است که آرنج خود را لیس بزنند؟» و «آیا میدانید که چگونه به آن بخش از اطلاعاتی که شخصیت شما را توضیح میدهند، پاسخ دهید؟»
سپس لیتل با توجه به مفهوم پنج بزرگ، توضیح مختصری را ارائه داد. وی توضیح داد که اولین ویژگی، پذیرش تجربیات است. «کسانی که پذیراتر هستند به این مفهوم میرسند. آنها دست به اکتشاف میزنند و کنجکاو هستند. چگونه مثال آرنج را هضم میکنند؟ من فکر میکنم که آنها به احتمال زیاد این مثال را واقعاً امتحان میکنند. شاید به روشی زیرکانه، اما آنها به آن علاقهمند هستند.»
وی خاطرنشان کرد: «پذیرای تجربیات بودن، پیشبینیکننده بسیار خوبی برای موفقیتهای مختلف در زندگی است، بهویژه در مواردی که بهمعنای بازتعریفی خلاقانه از مشکلات در زندگی ما باشد.»
وی گفت: «صفت دوم وجدانیبودن است.» سپس توضیح داد: «کسانی که باوجدان هستند به طیف گستردهای از موفقیتها در زندگی خود دست مییابند. ازنظر علمی، آنها تمایل به عملکردی بهتر دارند. در محل کار، تمایل دارند که مسیرهای سریعتری را برای رسیدن به اهدافشان طی کنند. آنها با توجه به سلامت جسمی و اعتماد به نفس خود به مراتب بالاتر میرسند و در کمال تعجب باید گفت افراد باوجدان نسبت به افرادی که وجدان کمتری دارند، پیشی میگیرند.
بنابراین، چگونه میتوانند مثال آرنج را هضم کنند؟ یکی دیگر از ویژگیها این است که آنها بسیار منظم و برنامهریزیشده عمل میکنند. آنها برنامهریزی میکنند و کارهای خود را با آن مطابقت میدهند. من فکر نمیکنم که آنها واقعاً با آرنج خود کاری انجام دهند، اما یک یادداشت کوچک مینویسند که میگوید: وقتی به خانه رسیدی، آرنجت را بررسی کن.»
لیتل حالا موضوع برونگرایی را بررسی میکند. وی گفت: «فرد برونگرا تلاشش را میکند آرنج خود را لیس بزند، ولی معلوم نیست بتواند موفق شود یا نه، اما آرنج فردی را که در کنارش نشسته را با موفقیت لیس میزند.» او مخاطبان را به خنده ترغیب کرد: «برونگرایان تحریککردن را دوست دارند. آنها دوست دارند درگیر کارهایی شوند که برایشان پاداش به ارمغان میآورد. فرد درونگرا کمتر احتمال دارد چنین کاری را انجام دهد.»
درمورد تیپ های شخصیتی سازگاری، لیتل دراینباره صحبت میکند که شخص سازگار ترجیح میدهد روانشناس یک روند آماری پیچیده را برای مخاطبان با استفاده از حکایت آرنج سادهتر بیان کند، درحالیکه شخص ناسازگار ممکن است مخالفت کند و بگوید آمار را ترجیح میدهد.
سرانجام لیتل برای تکمیل بحث پنجگانه خود به روانرنجوری اشاره کرد. وی گفت: «من ترجیح میدهم وقتی با افراد درمورد روانرنجوری صحبت میکنم، از ماهیت تحقیرآمیز این اصطلاح دوری کنم تا درمورد افراد بیشازحد حساس هم بتوانم صحبت کنم. حساسیت بیشازحد میتواند به درد و رنجهای واقعی در زندگی فرد منجر شود. افراد روانرنجور با آرنج خود کاری نمیکنند، اما میگویند: خدای من، سالهاست که از این واقعیت ناراحت هستم که نمیتوانم آرنجم را لیس بزنم و هر شب به این فکر میکنم. من دیوانهام؟ بله احتمال دارد.»
تشکیل یک دیدگاه
لیتل تأکید میکند که او هیچیک از این پنج مفهوم بزرگ را خوب یا بد خطاب نمیکند، بلکه بهطور کاملاً متفاوت از هرکدام به روش خاص خود برای سازگاری با مشکلات مردم در زندگیشان استفاده میکند. مسیر خودآگاهی است که هدف را حفظ میکند.
مایر میگوید: «بنابراین شاید دو جنبه برای شناخت خودمان وجود داشته باشد.» وی گفت: «یکی دانستن نحوه عملکرد شخصی ماست و این است که راه شناخت بخشهایی از شخصیت ما را میبندد که در زبانهای روزمره میتواند به چیزهایی مانند خجالتیبودن، خوشبرخورد بودن، درونگرایی یا برونگرایی، یا وجدانی و بیدقتبودن بدل شود و هنگامی که شما این برچسبها را داشته باشید؛ دومی شناختن زمان و نحوه اعمال آنهاست.»
مایر میگوید: «خودشناسی و شناخت سایر افراد از دانش انتزاعی شما حاصل میشود. شما باید شخصیتهای یکسان و متفاوت را بشناسید تا بتوانید آن برچسبها را بهطور دقیق به خود و افراد دیگر بچسبانید.»
او میگوید، افرادی که میتوانند تیپ های شخصیتی یکدیگر را درک کنند، از ویژگی طبیعی سازگاری برخوردار هستند.
کارشناسان میگویند توجه به این نکته حائز اهمیت است که دقیقاً همانطورکه جهان سیاه و سفید نیست، همه ما هم برونگرا یا درونگرا نیستیم.
لیتل خطاب به مخاطبان دانشگاه وان دی گفت: «وقتی شما پنج مفهوم بزرگ را بهعنوان یک دارایی در نظر میگیرید و امیدوارم که این کار را انجام دهید، ممکن است خود را در وسط داستان بیابید. بیشتر مردم در وسط داستان قرار دارند.»
به گفته ناردی، کاوش تیپ های شخصیتی به ما این امکان را میدهد که برای ادراک فردی دیگران ارزش قائل شویم، از سخنان آنها درس بگیریم و آنها را درک کنیم تا بتوانیم بهطور مؤثر با آنها ارتباط برقرار کنیم.اما مطالعه شخصیت چیزی جز یک کتاب بسته نیست.
مایر میگوید: «ما روانشناسان هنوز هم درمورد شخصیت چیزی نمیدانیم. چند سال پیش، من یک بررسی روی كتابهای شخصیتی انجام دادم و دریافتم بیش از چهارصد قسم شخصیت وجود دارد كه در اولین كتابها ذکر شده است. مفهوم پنج بزرگ، چیزهای مهمی هستند که باید به آنها توجه کنیم، اما باید بدانیم که از جنبههای مهم شخصیتی یک فرد دور نیستند.»
بهکارگیری اطلاعات مربوط به تیپ های شخصیتی
برای روانرنجوری شخصیت، دکتر داریو ناردی، نکات زیر را ارائه میدهد
حسی برونگرا
افراد حسی برونگرا، در محیطهای تحریککننده، بسیار خوب عمل میکنند، در محیطهایی با تعداد زیادی پنجره، نماهای جذاب و دکوراسیون جالب. هنگام کار با آنها، با انجام حرکات ترغیبکننده، استراحتدادن به خود مانند شرکت در جلسات پیادهروی و تمرکز روی چالشها، امکان پاسخگوییهای آگاهانه را فراهم میکند.
تیپ های شخصیتی حسی درونگرا
افراد درونگرا ، محیطهایی که حواسپرتی کمتری برایشان به وجود میآورد ترجیح میدهند و زمانی را برای مرور تجربیات بهمنظور یادگیری دانش جدید اختصاص میدهند. هنگام کار با آنها، از روشهای گامبهگام برای کمک در پیشرفت مهارت و یک نقشه برای پیگیری پیشرفت آنها استفاده کنید و بدانید که ممکن است بخواهند طولانیتر از آنچه که ممکن است بر یک مسیر یا هدف متمرکز شوند. هنگام ارائه بازخوردهایی از قبیل آگاهی از سرنخهای غیرکلامی مانند حالات صورت، محتاط باشید.
تیپ های شخصیتی شمی درونگرا
افراد شمی درونگرا، برای رسیدن به فرایندهای داخلی، به زمان برای تحریک بیرونی و مطالبات دنیوی احتیاج دارند. هنگام کار با آنها، متوجه میشوید که آنها از تمرکز جسمی یا حسی (مانند استفاده از انگشت بهعنوان راهنما در حین خواندن) بهره میبرند تا متمرکز شوند، شما هم باید زمان را به آنها اختصاص دهید تا آینده و دیدگاههای آتی خود را کشف کنند و روی ویژگیهای دستیابی به آن دیدگاهها کار کنند.
تیپ های شخصیتی شمی برونگرا
افراد شمی برونگرا، ورودیهای متنوعی را برای طغیان روحی ترجیح میدهند؛ بنابراین هنگام کار با آنها، اجازه دهید که بهطور حسی حواسشان پرت تلویزیون، رادیو و دوستان شود. اجازه دهید اهدافشان بهجای فشارآوردن به ورودیهای مختلف، با فرایندهای ذهنی و پیگیریهای جانبی یکی شود. روی معانی و روابط بین ایدهها تمرکز کنید و مطمئن شوید که قیاسهای بهکاررفته بهخوبی عمل میکنند و از برخی طنزها، کلمات و بازیهای شناختی مشابه استفاده کنید.
فکری برونگرا
افراد فکری برونگرا، از مغز خود به روشی مقرونبهصرفه استفاده میکنند و بیشتر به دیدن عناصر قابل اندازهگیری، شنیدن کلمات و تصمیمگیری متکی هستند. آنها ترجیح میدهند که از واقعیتها و ارقام استفاده کنند و به آنها پاسخ دهند و از قالبهای بصری/مکانی مانند نمودارها و جداول استفاده میکنند. اعتمادبهنفس و سرعت را بهخاطر بهدستآوردن صلاحیت با هم اشتباه نگیرید.
فکری درونگرا
افراد فکری درونگرا، به استدلالهای پیچیده و مشکل با استفاده از روشهای استدلال چندگانه، ازجمله کسر، طبقهبندی، وزنگیری و… تکیه میکنند و فرایندهای فکری آنها ارتباط مستقیمی با ورودیهای حسی ندارد، بنابراین تصمیمگیریهای عمیق را علیرغم میل خود انجام میدهند. زمانی را هم به شفافسازی اختصاص دهید؛ زیرا شخصی که مرتکب اشتباه میشود آن را تصحیح میکند و قبل از انجام کاری، دقت زیادی به خرج میدهد. روشهایی برای کمک به مقابله با دادههای بیش از حد اجتماعی و عاطفی ارائه دهید که ممکن است آنها را تحتالشعاع قرار دهد.
حسی برونگرا
افراد حسی برونگرا، به سخنان شما توجه میکنند، شما چگونه میتوانید هنگامی که نشان میدهند در حال توجه به شما هستند، آنها را ارزیابی کنید. منطق انتخابی و شکست افراد برای آنها بسیار قابل توجه است؛ بنابراین درمورد ملاحظات عدالت و بیعدالتی اجازه بحث را بدهید. از زبان ارزشمحور برای پاسخگویی استفاده کنید، برای انتخاب کلمات بیشتر روی لحن صدای آنها تمرکز کنید که حتی در صورت ناراحتی هم ممکن است ثابت بماند. مقاله های بیشتر را در سایت https://hellobusinessco.com/ مطالعه فرمایید.
حسی درونگرا
افراد حسی درونگرا، مشتاقانه گوش میدهند، بهخصوص به لحن صدا، انگیزهها و کلماتی که به ارزشهای شما پیوند میخورند و مواردی که ناگفته باقی مانده است. با فکر صحبت کنید، از وقت خود استفاده کنید و عجله نکنید؛ زیرا ممکن است پس از گوشدادن، از تصمیم گرفتهشده خود متعجب شوید. درحالیکه با خودتان صادق هستید (بدون حقهبازی) از ارزشهای او صحبت کنید، بهویژه آنهایی که دارای احساسات مثبت هستند.