ذهن هوشیار شما بخشی است که تفکر میکند. همۀ ما با شرایط گیجکنندهای روبهرو شدهایم که نیاز به تصمیمگیری شخصی داشته است. حتی هنگامی که میخواهیم اوضاع خودمان را بهتر کنیم هم ممکن است با چنین وضعیتی روبهرو شویم. میدانیم که از خود چه انتظاری داریم اما باز هم متوجه میشویم که تصمیمات خود را برخلاف این انتظارات گرفتهایم. جای تعجب ندارد که این مسئله در نوجوانان شایعتر است. ما خیلی زود رفتار نوجوانان را قضاوت میکنیم اما هنگامی که خودمان هم میخواهیم نیت یا قصد خود را با اعمالمان همسو کنیم شرایط به پیچیدگی و گیجکنندگی ختم میشوند. درواقع، دانشی پشت این مسئله قرار دارد. در این مقاله، توضیحی از مقالۀ «موفقیت برای نوجوانان؛ نوجوانان واقعی دربارۀ استفاده از برتری جزئی صحبت میکنند» آورده شده است.
با ذهن هوشیار آشنا شوید
مغز شما اعمال آگاهانه و ناخودآگاه در خود دارد و باید تفاوت این دو را بهخوبی درک کرد. ذهن هوشیار در تمامی زمانها فقط روی یک مسئله تمرکز میکند؛ همانند نور چراغقوه که برای جستوجو در یک اتاق تاریک بهکار میرود. ذهن هوشیار یا ذهن آگاهی در کار خود شدیداً قدرتمند عمل میکند اما محدودۀ عمل او بسیار محدود است. برای مثال، نمیتوانید بهصورت همزمان بیش از چند عدد را در ذهن خود بهخاطر بسپارید. برای اثبات این مسئله: دفترچۀ تلفن را باز کنید، سه شمارۀ تلفن را بهصورت تصادفی بخوانید، دفترچه را ببندید، و ببینید که آیا میتوانید حتی یکی از آنها را بهیاد بیاورید یا خیر.
اما ذهن ناخودآگاه شما چه؟ این قسمت میتواند بهصورت همزمان اطلاعات بسیار زیادی را بهیاد آورد! اگر ذهن هوشیار یا آگاه شما مثل یک چراغقوه عمل کند و در هر زمان فقط روی یک مسئله بتابد ذهن ناخودآگاه شما مثل یک نورافکن است که همهچیز را بهصورت همزمان روشن میکند؛ اما این مسئله فقط در سطح ناخودآگاه یا نیمههوشیار صورت میگیرد (یعنی شما از آن آگاهی ندارید).
ذهن هوشیار شما بهسادگی منحرف میشود. هر فرد بهطور متوسط در هر دقیقه شش تا ده بار تمرکزش را از دست میدهد. قسمت ناخودآگاه شما هر چند وقت یکبار تمرکزش را از دست میدهد؟ تقریباً هرگز!
این همان نکتۀ کلیدی است که اغلب افراد از آن اطلاعی ندارند. ما فکر میکنیم که عملکرد قسمت آگاه ما (ارادۀ ما، تصمیمات آگاهانۀ ما، تفکرات خودآگاه ما) دقیقاً «ما» را تعریف میکند و عملکرد بخش ناخودآگاه ما همانند چیزی است که در زیر سطح قرار دارد و اهمیت چندانی ندارد. حقیقت این است که بخش ناخودآگاه ما تقریباً همهچیز را اداره میکند.
به همین دلیل است که برخی از افراد دچار شرایط منفی میشوند یا زندگی را سپری میکنند که تمایلی به آن ندارند. آنها با خود میگویند: چگونه به اینجا رسیدم؟! آنها با هدایت خودکار به اینجا رسیدهاند. اعمال آنها برنامهریزی مسیری را که به مکان فعلیشان منتهی شده ترتیب داده است. آنها از تصمیماتِ خود آگاه نبودهاند.
حالا برنامهریزی شما برای زندگی چگونه صورت میگیرد؟ چگونه به ناخودآگاه خود کمک میکنید تا تصمیمات و انتخابهای درستی را برایتان برگزیند؟ همانطور که نحوۀ راهرفتن یا بستن کفشهایتان را یاد گرفتید: با برداشتن قدمهای کوچک اما مثبت و تکرار آن تا هنگامی که اعمالتان وارد قسمت ناخودآگاه شوند. سپس، میتوانید این قدمها را بدون فکرکردن بردارید.
برای همین، این قدمها به عادات شما تبدیل شدهاند.
در ذهن افراد موفق چه میگذرد؟
افراد موفق کنترل زندگی خود را در دست دارند. آنها از نیروی اراده، انضباط شخصی، و هوش هیجانی برخوردارند تا زندگیای را که به آن افتخار میکنند طراحی کنند؛ و به این دلیل است که زموقت میگذارند تا یاد بگیرند که ذهنشان چگونه عمل میکند و چگونه میتوانند به بهترین وجه از آن استفاده کنند.
برای اینکه بتوانید همین کار را انجام دهید مهم است که درابتدا دو بخش ذهن خود، یعنی هوشیار و نیمههوشیار و نقشهای مربوط به آنها را درک کنید.
ذهن هوشیار
ذهن هوشیار یا آگاه جایی است که شما فکر و برنامهریزی میکنید؛ درواقع، آنجا مکان منطق و استدلال است. اما بهگفتۀ زیستشناس تکاملی، بروس لیپتون، ذهن هوشیار شما فقط یک تا پنج درصد از کار ذهن را انجام میدهد.
تصور کنید: ذهن هوشیار شما مثل رانندۀ یک جرثقیل است؛ جرثقیل را هدایت و کنترل میکند اما هیچیک از کارهای واقعی را انجام نمیدهد. ذهن هوشیار شما رانندۀ چرخ ذهن نیمههوشیار فوقالعاده قدرتمند شما نیز است. بنابراین، معنی آن چیست؟
آیا تاکنون سعی کردهاید با استفاده از نیروی ارادۀ محض عادتی همچون سیگارکشیدن یا زیادخوردن را ترک کنید؟ اگر تجربهاش را داشتهاید حتماً میدانید که نیروی اراده یک استراتژی ضعیف برای ایجاد تغییرات پایدار در زندگی شماست؛ زیرا نیروی اراده از ذهن هوشیار سرچشمه میگیرد و به همین دلیل در تواناییهای خود محدود شده است. زمانی که شما تلاش میکنید از نیروی ارادۀ خود برای ایجاد تغییر استفاده کنید، تنها از یک تا پنج درصد منابع خود برای رسیدن به اهداف و نتیجۀ مطلوب موجود استفاده میکنید!
یادگیری بهرهگیری مؤثر از ذهن هوشیار برای هدایت ذهن ناهوشیار همان چیزی است که بهترینها را برای زندگی شما بهارمغان میآورد. مدیران برتر آموختهاند که چگونه این کار را انجام دهند؛ اما اینکه آیا آنها میتوانند بگویند چگونه میتوان این کار را انجام داد یا خیر یک سؤال دیگری است.
این چالش پیشرُوی شماست که پس از تسلطیافتن بر آن به شما این امکان را خواهد داد تا زندگی خود را طراحی کنید.
ذهن نیمههوشیار
ذهن نیمههوشیار (ضمیر ناخودآگاه) شما بخشی است که از آن آگاه نیستید. ضمیر ناخودآگاه همان بخشی است که ۹۵ تا ۹۹ درصد همۀ افکار، رفتار، و گفتار شما را کنترل میکند. ضمیر ناخودآگاه تضمین میکند که قلب شما در حال ضربان باقی میماند، ریههای شما به تنفس ادامه میدهند، عضلات شما بهیاد میآورند که چگونه راه بروند، و سیستم ایمنی بدن شما را نیز بهخاطر میآورد که چگونه با باکتریها مبارزه کند.
ذهن نیمههوشیار شما که در پسزمینه بهطور مداوم در حال اجراست اتوپایلوت است و به ذهن هوشیار شما اجازه میدهد تا فکر کند، یاد بگیرد، و رشد کند. متأسفانه، بسیاری از مردم قدرت ذهن نیمههوشیار خود را و اینکه چگونه با آن کار کنند درک نکردهاند و از آن مطلع نیستند. آنها به رفتارها و افکار منفی اجازه میدهند تا برای مدت طولانی در حالت خودکار باقی بمانند و بهاینترتیب آنها نمیتوانند تصور کنند که میتوانند کار متفاوتی انجام دهند یا خیر. به عبارتی آنها گیر میافتند.
ذهن نیمههوشیار شما برای پذیرش و اقدام روی یک کار تکراری وارد عمل خواهد شد. این همان چیزی است که باعث میشود کوکاکولا را بیشتر از پپسی دوست داشته باشید.
این یک ذهنیت مبتنی بر عادت است که بهصورت عمدی یا سهوی باعث پذیرش یک مسئله از سوی ضمیر ناخودآگاه شما میشود.
• شما به دانشگاه میروید زیرا والدین شما هر روز به شما میگفتند که باید بروید
• از آنجایی که در دوران کودکی کمبودهایی را تجربه کردهاید، شکستهاید
• شما به یک شغل دست پیدا میکنید، خانه میخرید، و تشکیل خانواده میدهید؛ زیرا به این باور رسیدهاید که دستیافتن به موفقیت و امنیت مشروط رسیدن به آن خواستههاست.
اگر اینها همان چیزهایی هستند که آرزوی رسیدن به آنها را دارید هیچ مشکلی نیست؛ اما مسئله جای دیگر است. اکثر ما بدون هیچ تصمیمگیری واضحی درمورد آیندۀ زندگی خود را سپری میکنیم؛ بدون اینکه بدانیم قصد انجامدادن چه کاری را داریم یا با چه کسی میخواهیم زندگی کنیم. ما به ضمیر ناخودآگاه خود اجازه میدهیم تا ما را با یک زندگی پیشفرض ناشی از شرایط اجتماعی کنترل کند.
شما میتوانید زندگی خود را تغییر دهید و آن را به همان زیباییای که در ذهن خود تصورکردهاید نقاشی کنید. آیا میخواهید یک میلیونر باشید؟ شما میتوانید به این خواسته دست یابید. آیا میخواهید یک خیریه دایر کنید تا از این طریق گرسنگی را در جهان کاهش دهید؟ شما میتوانید. اما در ابتدا باید تصمیم بگیرید که این کار را انجام دهید نه اینکه فقط حرفش را بزنید. ازاینرو، تمام تلاش خود را برای پرورش اعتقاد مطلق به خود و تواناییهایتان بهکار گیرید.
برای شروع، شما باید ذهن ناخودآگاه خود را بازسازی کنید تا خود را از این فکر جدا کند که شما همان افکار خود هستید.
شما افکار خود نیستید.
بسیاری از افراد خود را نقطۀ اوج پچپچهای ذهنی میدانند که دائماً درون سرشان میچرخد. این پچپچها که تا مدتها ادامهدار است و اینگونه است که فرض میکنیم این خود ما هستیم. شما برای تغییر زندگی خود باید افکارتان را تغییر دهید و در ابتدا ممکن است دربرابر ایدۀ ازدستدادن هویت خود مقاومت کنید.
اگر مدتی است که بهطور خودکار مشغول به کار هستید، ذهن و هویت شما در یک عادت همیشگی محبوس شده است. تغییر عادت تلاشهای جدی و بسیار میطلبد. مثل این است که در یک صبح سرد زمستانی در زیر پتویی گرم در حال استراحت هستید؛ در چنین مواقعی فکر بیرونآمدن از تختخواب به این راحتی نیست؛ به انگیزه و اراده نیاز دارد.
از زمانی که میفهمید چیزی بهمراتب بزرگتر از افکار خود هستید این موضوع را درمییابید که قدرت انتخابکردن درمورد افکار خود را دارید و درنهایت شروع به برنامهریزی مجدد ذهن نیمههوشیار خود خواهید کرد.
با این سه پرسش زندگی خود را بازسازی کنید
در اینجا، مشکل اصلی نحوۀ زندگیکردن اکثر مردم است: بهجای اینکه آنطور که میخواهند زندگی کنند، از نحوۀ زندگیای که به آنها داده شده است تبعیت میکنند.
بیشتر اوقات، با انتخاب مسیری که کمترین مقاومت را دارد به شرایط واکنش نشان میدهیم. کاملاً منطقی هم بهنظر میرسد؛ ما فقط انسان هستیم.
وقتی فرصت های شغلی پیدا میشود و ما به پول احتیاج داریم بدون درنظرگرفتن بازۀ زمانی بلندمدت آن کار را میپذیریم.
مشکل این است که اگر این سیکل رفتاری را چندین بار تکرار کنید، یک روز حیرتزده از خواب بیدار میشوید و از خود میپرسید چگونه «به اینجا رسیدید» و «این زندگیای که من میگذرانم متعلق به چه کسی است؟»
برای منحرفشدن از این مسیر، باید آن الگوی رفتاری پیشین را قطع کنید. شما میتوانید این کار را با پرسیدن سه سؤال زیر در هر روز از زندگی خود انجام دهید. پاسخ به این سؤالها مثل نقشۀ راه شما عمل خواهند کرد و بهکمک آن کمتر احتمال دارد از فرصتهایی که شما را به اهداف خود نزدیک نمیکند منحرف شوید و بهنوبۀ خود اشتباه بروید.
سؤال ۱: چه چیزی میخواهم؟
آیا تابهحال این سؤال را صادقانه از خود پرسیدهاید؟
من با مدیران عامل مختلفی در سراسر جهان کار میکنم، میتوانم با اطمینان به شما بگویم که کمتر از ده درصد آنها پاسخی صادقانه به این سؤال دارند.
چه چیزی از زندگی میخواهید؟
ناسلامتی این زندگی شماست! میخواهید چه ظاهری داشته باشد؟ دوست دارید کجا زندگی کنید؟ دوست دارید با چه کسی باشید؟ دوست دارید هر روز چه کاری انجام دهید؟ دوست دارید یک میراث از خود برجای بگذارید؟ دوست دارید خلاق باشید؟
این مسئله را با خود روشن کنید؛ زیرا بسیار حیاتی خواهد بود.
رمز ماجرا این است: این مسئله را امروز پیدا نخواهید کرد. ممکن است فردا، هفتۀ بعد، یا حتی پایان سال جاری هم به آن نرسید. مشکلی نیست. حتی پاسخ به این سؤال هم چنین اهمیت بالایی ندارد، بلکه فعالانه پرسیدن این سؤال از خود است که مهم خواهد بود.
با این روش، دفعۀ بعدی که فرصتهای روشن و شفافی بر سر راهتان قرار گرفت و نیازمند زمان و تلاش زیادی بود، میتوانید با خود بپرسید: آیا واقعاً این همان چیزی است که میخواهم؟ اگر چنین نیست، آن را رها میکنید. اگر پاسخ شما مثبت است، بهترین استفاده را از آن خواهید کرد. درهرصورت، با بهترین ابزار ممکن تجهیز خواهید شد: قابلیت نه گفتن!
این سؤال راه روشن و مسیر بیهمتایی را برایتان بههمراه دارد.
سؤال ۲: به چه کسی میتوانم خدمت کنم؟
اینجا رمز رسیدن به همۀ آرزوهای زندگی وجود دارد: افرادی را پیدا کنید که آسیب دیدهاند و به آنها کمک کنید. در دنیای کسبوکار ما به این فرایند ارزشافزوده میگوییم.
من به آن حس مشترک و انسان نجیب بودن میگویم. تمام کسبوکارهای موفق، تمام دورههای کاری موفق و تمام سازمانهای موفق برای خدمت به دیگران بهوجود آمدهاند.
بهاینصورت، میتوانید فرد موردنظر برای خدمت را پیدا کنید: به افرادی که در پیرامون شما هستند و دوستشان دارید نگاه کنید. افرادی که به شما انرژی میدهند و برایتان مفید هستند. از آنها بپرسید که چه چیزی خواب شب را از آنها گرفته است. از آنها بپرسید چه چیزی به آنها در زندگی آسیب زده است. از آنها بپرسید که چگونه میتوانید به آنها کمک کنید.
اگر این کار را بارها تکرار کنید و از مردم نحوۀ کمک را بپرسید فرصتهای بیشماری برای افزودن ارزش پیدا خواهید کرد. این مسئله برایتان کاملاً نامحدود خواهد شد.
اگر بتوانید حتی بخش کوچکی از این فرصتهای نامحدود را عملی کنید، میتوانید به زندگی مطلوب از نظر خود برسید و به شکل موردعلاقه زندگی کنید.
اینجا، قولی صادقانه و صمیمی به شما میدهم. من عملیشدن این موضوع را در زندگی افراد موفق پرشماری دیدهام. میدانم که عملی خواهد شد.
سؤال ۳: چرا همین حالا انجامش ندهم؟
این سؤال را هر روز از خود بپرسید و در عملیکردن آن تردید نکنید.
دلیل آن را به شما میگویم: هنگامی که مغز شما فهرست بلندی از کارهای ضروری را مشاهده کند، سؤالی برعکس این سؤال را میپرسد. مغز شما میخواهد بداند، چرا فردا نه؟ و از آنجایی که شما انسان هستید، چنین پاسخی به آن خواهید داد: بله، چرا فردا نه؟
برخی از افراد این مسئله را با عنوان «اهمال کاری» نامگذاری میکنند.
من با مدیران عامل ردهبالای زیادی کار کردهام، افرادی که دستاوردهای بزرگی داشتهاند. همۀ آنها آنقدر موفق بودهاند که بدانند این فقط یک سؤال غلط است که از مغز شما منشأ میگیرد.
سعی کنید این مسئله را همین امروز از مغز خود بیرون کنید.
چند لحظه به زندگی و نحوۀ زندگی مطلوب از نگاه خود فکر کردید. سپس، به افرادی که قصد کمک به آنها را دارید فکر کردید تا به زندگی مطلوب خود برسید.
حالا، پس چرا همین امروز انجام ندهم؟
اگر مغز شما فوراً فهرستی از دلایل را ردیف میکند، آنها را روی کاغذ بنویسید. این کاغذ را روی میز خود بچسبانید و آن را فردا بار دیگر مطالعه کنید. هنگامی که صبح از خواب بیدار شدید، به این تکه کاغذ نگاه کنید و بخندید!
فوقالعاده است که یک خواب خوب شبانه میتواند به این میزان حماقت، ضرر، و بیمصرفبودن بهانههای شما را به خودتان نشان دهد! آنها را روی کاغذ میبینید که از ذهن شما خارج شدهاند و مطمئن میشوید که میتوانید رؤیای خود را دنبال کنید و باید این کار را انجام دهید.
تمرین پنج دقیقهای بهدستآمده از موارد بالا برای بهبود زندگی
این مطلب وقت چندانی از شما نگرفت، مگر نه؟
شرط میبندم ذهن شما اکنون پر از ایده شده است. بسیار خوب.
این فعالیت را هر روز تکرار کنید، شنبه تا جمعه.
در ابتدا، فعالیتهای شما کوچک خواهند بود، شاید یک ایمیل به دوستی ارسال کنید تا بفهمید که چه چیزی او را آزار میدهد. شاید هم کمی آموزش آنلاین پیدا کنید که نحوۀ رسیدن به موارد بیشتر را برایتان بازگو میکند. اما در گذر زمان، این تمرین ساده سنگهای موجود بر سر راه شما را کنار خواهد زد و تنها مسیر موفقیت را برایتان آشکار خواهد کرد.
این آسانترین روشی است که برای طراحی سبک زندگی رؤیایی میشناسم.
لطفا ما را در Instagram دنبال کنید.